سپهرجونسپهرجون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

کودکانه های سپهر

سپهر تیزرو

1392/3/18 18:54
نویسنده : مامانی
1,572 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند عسلم خوبی مامانی؟

بلاخره فهمیدم توی تخم مرغ شانسی چه جایزه ای قایم شده


totalgifs.com verao gif gif menino com bola.gif

(یه گل پسر نازنازی)

شاید باورت نشه ولی من از همون روز اول می دونستم کوچولوی نازم گل پسره .اون جوراب نوزادی که واست خریدم هم پسرانه بود.حتی اسم پسرانه هم واست انتخاب کردم وبا همین اسم باهات صحبت می کردم وتو هم وقتی اسمت رو می شنیدی تکون می خوردی یعنی خوشت اومده

اول جریان انتخاب اسمت رو واست تعریف می کنم :من وبابایی خیلی قبل تر از اینکه تو بیای توی دل مامانی راجع به اسم شما با هم صحبت می کردیم ولی در آخر بابایی گفت انتخاب اسم با خودت ولی هر اسمی که من می گفتم یه ایرادی می گرفت تا اینکه سپهر رو پیشنهاد دادم که بلاخره پسندید ولی هنوز قطعی نبود تا اینکه شما اومدی توی دلم

روزی که قرار بود برم سونوگرافی ببینم شما دخملی یا پسر یه فال حافظ گرفتم ببینم چی می شه که این شعر اومد:

چشم آسایش که دارد از سپهرتیزرو           ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

با خوندن این شعر هم ازپسربودنت مطمئن شدم هم از اسم انتخابی(حافظ شیرازی هم اسمت رو تایید کرد)

سپهر عزیزم امیدوارم اسم خوبی واست انتخاب کرده باشم ودرآینده از اسمت راضی باشی چون یکی از وظایف پدرومادرانتخاب یه اسم قشنگ وبا معنی واسه فرزندشون هست ولی اینو بدون که مامان وبابا با تمام عشق وعلاقه ای که به  تو دارن این اسم رو واست انتخاب کردن .........   امیدوارم نامدارباشی پسرم   سپهرم  عزیزم

وقتی این شعر حافظ رو واسه بابایی خوندم .بابایی:یعنی قراره از من هم تندتر باشهتعجب

پ ن:آخه بابایی خیلی تند راه میره وتو همه کارها سرعت بالایی داره .عزیزم از همین حالا معلومه داری از بابات الگو می گیری

 

روز ١٨خرداد٩٢ ساعت ١٠ صبح وقت دکتر داشتم واسه سونوی تایین جنسیت .بابایی سرکار بود ونمی تونست با من بیاد .بابای بابایی من رو رسوندن دکتر وبعد از کلی معطلی خانم دکتر سونوکرد ومن شما رو توی مانیتور دیدم خیلی از سری قبل بزرگتر شده بودی ولی مثل اینکه خانم دکتر خیلی عجله داشت نذاشت زیاد ببینمت وفقط گفت نی نی پسره ١٠٠% مطمئن باش .من که از قبل میدونستم هوراخوشحال وخندان زنگ زدم به بابایی وگفتم سپهر بابا شد نیشخنداونم کلی خوشحال شد

من که دیگه طاقت نداشتم سریع رفتم چندتا فروشگاه لباس بچه وبعد از کلی گشتن یه سرهمی مخمل آبی واست خریدم که خیلی هم نازنازیه این اولین چیزیه که خودم واست خریدم .وقتی رسیدم خونه زنگ زدم وبه همه خبر پسر بودنت رو دادم آخه همه منتظر بودن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ساتیار
5 تیر 92 7:54
سلام، وقت بخیر.امیدوارم که حالتون خوب باشه. ساتیار در جشنواره ی تابستانی نی نی وبلاگ شرکت کرده...خوشحالمون می کنید اگه بهش رای بدین و با یک پیامک، عدد 103(صد و سه) را به شماره ی 20008080200 (دوهزار هشتاد هشتاد دویست) ارسال کنید. از لطف شما ممنونیم – شاد و سلامت باشید. http://satyarjun.niniweblog.com
مامانی آرتین
15 تیر 92 15:23
عزیزم انشاا... فرشته کوچولوتونو به سلامتی در آغوش بگیرین.راستی خاله مهربون آرتین کوچولوی ما تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده.خوشحال میشیم اگه بهش رای بدین.برای کمک به برنده شدنش با هر سیمکارتی که در دسترس دارین لطفا عدد 398 رو به شماره 200 8080 2000 اس ام اس فرمایید.بینهایت ممنونم بهمون سر بزن خاله جون
عمو وحيد
3 آبان 92 16:12
سپهر تيز رو خخخخ...منظور حافظ سپهر خواب آلو بوده