سپهرجونسپهرجون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

کودکانه های سپهر

ترسیدم ...

سپهر در حال بازی کردن یهو در اتاق باز شد داخل اتاق تاریک بود سپهر ترسید ودوید خودشو انداخت تو بغلم من:سپهر ترسیدی پسرم؟بگو ترسیدم ... سپهر :نترسیدم نترسیدم من: سپهر: ...
4 اسفند 1394

سپهر حرف می زنه

سپهر مامان الان که این مطلب رو می نویسم دقیقا دو سال وسه ماه وبیست وهفت روز ته وتقریبا دوهفته ای می شه که می تونی حرف بزنی  خودت هم از همه بیشتر ذوق می کنی  خیلی منتظر چنین روزی بودم که شیرین زبونی کنی ومن قربون صدقه ات برم فعلا فقط کلمه می گی وجمله نمی تونی بگی رنگها رو هم کامل می شناسی ووقتی ازت می پرسم می گی  آبو  یا آبی   زرد  سیاه  ناننجی  بنفش  ارمز   سبز(به ترتیب یادگرفتن )    مامان بابا .کفش.جواوو,,یعنی جوراب,,شکست,,اوصولا هرچیزی که پرت کنی یا خراب بشه یا پاره بشه می گی,, عمو.عمه.دایی.خاله.مهدی.سحر.سایا.گوشی.ماشین.اوتوبوس.هایپرمی,,فروشگاه مورد علاقه سپهر,,اددا,,اشتب...
20 بهمن 1394

حاضرجوابی

سپهر در حال خرابکاری من:نکن پسرم سپهر:بد من :خودت بدی سپهر:توبد توبد عموعلی:توبد سپهر:بچه بد تو بد عموعلی :توبد سپهر:باباته من: عموعلی: باباحمید: سپهر: ...
1 دی 1393

شیرین زبونی ها

پسر نازم حرف هایی که تا به حال زدی ماما   مامان (از چهارماهگی)    بابا دد (از شش ماهگی ) دو گل دوگل یه گل (نمی دونم یعنی چی)    دقه دقه دقه (؟؟؟)  گد گد گد (با کسره خوانده شود) بریم (وقتی عازم رفتن به جایی باشیم)   چه خوب شد (از دهنت در رفت)  می یام (می خوام) پاشو (خطاب به من)    زشت یا جشت جیز (به چیزهای خطرناک)  عبوس (نی دونم یعنی چی) و...... ...
1 شهريور 1393
1