فرشته کوچولوی من زمینی شد
با اینکه درد زیادی داشتم ولی لحظه ای که تو رو برای اولین بار بغل کردم بهترین لحظه زندگیمه باورم نمی شد این پسر کوچولوی منه همونی نی نی کوچولویی که نه ماه منتظر اومدنش بودم .بلاخره دیدمت خیلی نازوخوردنی بودی آروم وساکت خوابیده بودی دوست داشتم زودتر چشای نازتو باز کنی تا ببینم چه شکلی هستی ولی تو خواب بودی ودلت نمی خواست بیدارشی حتما داشتی خواب فرشته ها رو می دیدی وباهاشون خداحافظی می کردی شایدم دوست نداشتی خواب قشنگت تموم بشه
اون روز همه خانواده وفامیل های مهربونت اومدن واسه دیدنت مامان بزرگ ها وبابابزرگ ها خاله ها ودایی ها عمو ها وعمه حتی دخترخاله مهربونت که واسه دیدنت لحظه شماری می کرد هم اومد روز بعد هم مرخص شدیم واومدیم خونمون خونه ای که قراره بعد از این پر بشه از صدای خنده های پسر کوچولوی ما
خداروشکر می کنم که پسرم صحیح وسالم بدنیا اومد
اولین باری که سپهر کوچولو اومد بغل مامان