خواب آلو
سلام عزیزدلم امروز خیلی مامان رو ترسوندی قول بده دیگه از این شیطونی ها نکنی صبح که از خواب بیدار شدم اصلا تکون نخوردی فکر کردم خوابیدی منم مشغول آشپزی وکارای خونه شدم ولی تا ساعت یک که دیدم خبری از لگدات نیست حسابی نگران شدم باهات صحبت کردم نازت کردم فایده نداشت انگار نه انگار همش با خودم می گفتم نکنه بلایی سر پسرم اومده باشه ؟خلاصه نیم ساعتی که گذشت بلاخره یک تکون خیلی کوچولو خوردی انگار دنیا رو بهم داده باشن تازه فهمیدم پسرتنبلم تا الان خواب بوده مثل اینکه شب قبل دیر خوابیده بودی
عزیزم قول بده دیگه مامان رو با این کارت نترسونی .وقتی واسه بابایی تعریف کردم کلی خندید وقربون صدقه پسرش رفت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی