سپهرجونسپهرجون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

کودکانه های سپهر

عکس های جدیدگل پسر

       سپهر درحاله آفتاب گرفتن      سپهر درحاله گوش دادن به آهنگ مورد علاقش در حالی که لم داده     خوابم میاد خوووو مزاحم نشید ...
11 آذر 1392

زیارت قبول

سپهر کوچولوی من امروز برای اولین بار رفتیم زیارت حرم امام رضا .خیلی وقته که می خواستم ببرمت حرم ولی قسمت نمی شد تا اینکه بلاخره امروز رفتیم ولی شما طبق معمول تا اینکه سوار ماشین شدی توی حرم خوابیدی ووقتی برگشتیم خونه بیدار شدی .توی حرم چند لحظهای چشای نازتو باز کردی وبعد دوباره لالا از امام رضای مهربون خواستم که پسرم همیشه سالم باشه ودیگه مریض نشه       این عکس مربوط به روزه حضرت علی اصغره ...
9 آذر 1392

لالایی

 سرتو بذار رو شونمو آروم بخواب گله بهار من پیشتم تا خودصبح چشاتو آروم هم بذار اونقده بیدار می مونم تاوقتی خوابت ببره وقتی می خوابی رو یاهم نازنگاتو می خره کابوس وزندون می کنم خواب بدومی سوزونم مثل یه گنجشک کوچیک آروم بخواب مهربونم دستت تو دستای من عزیزخوب ونازنین چشماتوآروم هم بزارروشاپرابرهابشین تاصبح برات شعروغزل لالایی عشق می خونم چشماتوآروم هم بزارمن اینجابیدار می مونم حافظ خواب تو می شیم من وخدای خوب دل چشماتو فردا می بینم خوب بخوابی عزیز دل سرتو بزار رو شونموآروم بخواب گل بهار من پیشتم تاخودصبح چشماتوآروم هم بذار         ...
8 آذر 1392

سپهر سرماخورده

پسر کوچولوی من سرماخورده .نمی دونم چی شدکه مریض شدی هنوز دوماهت هم تموم نشده عطسه وسرفه می کنی مامانی خیلی واست ناراحته پسری من بینیت هم گرفته وقتی می خوای شیر بخوری اذیت می شی شب تا صبح خوابم نبرد وبالای سرت بیدار بودم صبح که بابایی می خواست بره سره کار منم حاضر شدم بعد از اینکه بابایی رو رسوندم رفتیم دکتر .آقای دکتر معاینت کرد ودرجه گذاشت زیر بغلت تا ببینه تب داری یا نه که یکدفعه درجه رو با دستت گرفتی و کشیدی بیرون مثل اینکه خوشت نیومده بود  تب نداشتی آقای دکتر واست دارو نوشت تا زودی حالت خوب بشه خداروشکر که الان بهتری فقط یه کم به قول بابایی فخ فخ می کنی  فعلا دیگه بیرون رفتن ومهمونی تعطیل تا پسرم دیگه مریض نشه ...
7 آذر 1392

ختنه گل پسر

پسرم تو بیست روزه گیت بلاخره بابایی راضی شد شما رو ببریم ختنه کنیم منم که اصلا دلم نمیومد شما رو سپردم به مامان جون و بابایی واونا شمارو بردن بیمارستان موسی بن جعفر .اول یه آمپول بی حسی میزنن که یه کوچولو گریه می کنی وبعداز بیحسی ختنه شدی که زیاد اذیت نشدی منم تو خونه مامان جون کلی استرس داشتم تا اینکه اومدی وهنوز خواب بودی بعد از یک ساعت که اثر آمپول از بین رفت گریه هات شروع شد ولی دیگه پسرم راحت شدی اون شب یه کم گریه کردی و دیگه تموم شد                          سپهر: اعصابم داغونه آخه چلا بدون هماهنگی آمپولم زدین ؟؟؟؟؟...
13 آبان 1392

اولین حمام گل پسر

پسرم امروز ده روزه شدی نافت هم دو شب پیش افتاد روز عید غدیر مامان جون بردنت حمام وحسابی تمیز شدی اصلا هم گریه نکردی مثل اینکه آب بازی رو خیلی دوست داری بعدش هم یه خواب حسابی کردی خیلی خسته شده بودی                                ...
2 آبان 1392