سپهرجونسپهرجون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

کودکانه های سپهر

آقا خرگوشه ...

یه روز یه آقا خرگوشه  رسیدبه بچه موشه ... خداخیرت بده آقا خرگوشه مهربون نصف مشکلات منو حل کردی از وقتی که شازده ما مریض شدن والبته بهانه گیر به سختی شیر می خورن وفقط با گوش سپردن به آهنگ آقاخرگوشه شیر میل می کنن وقتی این آهنگ رو می ذارم بهانه گیری وگریه رو فراموش می کنه وبی حرکت وبا دقت به آهنگ گوش می کنه وشیر می خوره اونقدر تکرار می شه تا بلاخره به خوابی خوش فرومیره کی می دونه شاید خواب آقا خرگوشه وبچه موشه رو می بینه                                     ...
9 خرداد 1393

مریضی گل پسر

    دوسه روز بعداز اینکه اولین دندونت دراومد تب کردی همه می گفتن به خاطردندونته .خیلی گریه وبی قراری می کردی فکر می کردم لثه هات درد می کنه ولی بعد از چند روز بدنت ریخت بیرون پرشد از دونه های قرمز پیش چندتا دکتر رفتیم تا فهمیدیم سرخچه گرفتی پسرنازم خیلی لاغر شدی یه هفته ای مریضی طول کشید وخیلی اذیت شدی .مامانی قربونت بشه امیدوارم همیشه سالم باشی وهیچوقت مریض نشی
1 خرداد 1393

سپهر دو دندون

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم صاحب مروارید شدم یواش یواش و بیصدا شدم جز کباب خورا درست درسن 7ماه وپنج روزگی اولین مرواریدت خودشو نشون داد دستموکشیدم روی لثه هات یه تیزی احساس کردم واز خوشحالی جیغ کشیدم پسرم مبارکت باشه دوسه روز بعد دومین دندونت هم نیش زد ولی هنوز راه خیلی طولانی در پیش داری 30 تای دیگه مونده همزمان با درآمدن دندون شروع کردی به غلط زدن به قول بابایی:هفت ماه خوردی وخوابیدی حالا همه کارا رو با هم می خوای انجام بدی سپهرداره یه دندون   قند می خوره از قندون    فرشته مهربون    براش آورده دندون ...
27 ارديبهشت 1393

اولین مسافرت

پسرم ماهگردهفت ماهگی رو کناردریاجشن گرفتیم که مصادف با روز پدر بود واولین مسافرت سه نفره ما بود .من وبابایی تاحالا با هم زیاد دریا رفته بودیم ولی این بار فرق می کرد صدبرابردفعات قبل بهمون خوش گذشت.توهم خیلی شیطون شده بودی همش دوست داشتی بریم بیرون توی ماشین خسته می شدی یه هفته ای بابلسر بودیم وبرنامه روزانه آقا سپهر از قول بابایی :صبحانه  دریا  نهار  بازار بستنی  شام  دریا  چای  لالا. بعداز نهار تا می خواستیم یه چرتی بزنیم گریه می کردی که بریم بیرون که به ناچار یکی از ما شما رو می بردیم توی محوته هتل تا ساکت بشی .جاهای مورد علاقه ات هم لابی هتل بود که بعد از نهار اونجا روی مبل لم می دادی وآواز می خوندی ورست...
26 ارديبهشت 1393

آتلیه

بلاخره رفتیم آتلیه واز پسرم عکس گرفتیم .خانم وآقای عکاس خیلی ازت خوششون اومده بود وتو هم کلی ژست های باحال گرفتی وهمش در حال خندیدن بودی عکسات هم خیلی ناز شد                                                            ...
14 ارديبهشت 1393

تایپیست کوچولو

 وو      رغتدغ                        وو ئووئتتو                                  ر داا دئ                                         &nb...
31 فروردين 1393

روز مادر مبارک

عزیز دل مامان.عشق مامان.عمر مامان .این روز زیبا با بودن تو برای من معنا پیدا کرده.تو با اومدنت نام زیبای مادر رو بر من نهادی.پسر مامان ،ازت ممنونم که پیشمی.ازت ممنونم که مادرم کردی عزیزکم پارسال اینموقع شما تو دل من بودی و بازم من خوشحال بودم.بازم حس مادر بودن داشتم.ولی امسال با تمام وجودم این روز رو حس میکنم. دیشب موقع خواب خودتو واسم لوس می کردی هی می خندیدی وصورتتو می چسبوندی به صورتم منم کیف می کردم به بابایی گفتم ببین سپهر با همین خنده هاش روز مادر رو بهم تبریک گفت خنده هات از هر کادویی واسم قشنگ تره عزیزم   ...
31 فروردين 1393