تاتی تاتی
یه روز خوب خدا سپهر بلند شد از جا جیغ می زد ومی خندید او شروع کرد به تاتا
می خورد زمین پا می شد سپهر خسته نمی شد
می افتاد و می خندید دوباره سرپا می شد
مامان جون مهربون با با بالب خندون کف زدن های اونا چه کیفی داره آخ جون
چه حالی داره کودک راه می ره بی روروئک تاتی تاتی می کنه می ره بدون کمک
ماجرای راه رفتن سپهر جون از اینجا شروع شد که برای اولین بار هشتم آذر ماه یعنی درسیزده ونیم ماهگی پنج شش قدمی راه رفت کلی خوشحال شدیم ولی بعد از چند روز فراموش کرد چهارم دی ماه دوباره یادش اومد ولی یه بار زمین خورد دیگه گذاشت کنار وبلاخره 12 دی ماه در سن چهارده ماهونیمه گی کامل راه افتاد
هجدهم دی ماه هم واسه پسرم جشن قدم گرفتیم .بقیه به روایت تصویر:
کیک مامان پز وکفشای کوچولوی پسرم
سپهرم امیدوارم توی تمام مراحل زندگی قدمهای محکم در راه درست برداری عاشقتیم پسرم