مسافرت مادروپسری
پسرنازم من وشما واسه اولین بار به یک سفر نه چندان کوتاه رفتیم که خیلی هم بهمون خوش گذشت .از اونجایی که بابایی نمی تونست مرخصی بگیره من وشما به دعوت عمه صدیق وعموعلی با قطار رفتیم تهران خونه عمه البته عمو وحید هم باهامون اومد توی مسافرت شما خیلی پسرخوبی بودی واصلا اذیت نکردی
بقیه مسافرت به روایت تصویر:
کلا عاشق این بودی از پنجره بیرون رو نگاه کنی
عاشق این عکسم خیلی خوردنی شدی لیموشیرینم(خونه عمه)
اینم بازی جدید سپهرخان(حکم چی بود)
کاخ نیاوران
اینجا هم کتاب فروشی
در آخر هم رفتیم خونه خاله ناهید (سپهروبردیا سوار بر کالسکه)
بقیه مسافرت هم به خرید وبازار گردی گذشت ودیگه اینکه دومین شب یلدا زندگیت رو تو قطار بودی وبعد از یازده روز برگشتیم خونه .وقتی بابایی رو دیدی ازش خجالت می کشیدی ونگاش نمی کردی چند دقیقه ای طول کشید تا بابایی رو یادت اومد